حجاب وکودکان
زیباترین شیوهی یادگیری این شناخت، شیوهی غیرمستقیم و مشاهدهای است نه کلامی. بهترین شیوهی یادگیری، یادگیری مشاهدهای و تجربی است، و یادگیری انتزاعی و سخنی و سخنرانی بهکار نمیآید. مثلا بچهها میبینند که خوشایندترین و زیباترین چهرهی مادر زمانی است که به نماز میایستد.
وقتی این حس را داشته باشند که پدری که ریش دارد، متبسم و خوشحال است، این حس در بچهها بهوجود میآید که من هم باید همین کار را بکنم. اگر مهمانهایی داشته باشند که در عین پوشش و عفاف، شاد و متبسم و خوشاخلاق هم هستند، در این صورت است که بچهها گرایش و شناخت پیدا میکنند؛ در همین صورت است که این حس در بچهها بهوجود میآید.
اما اگر بچه ببیند که مادر وقتی از بیرون میآید، چادر را به گوشهای پرت میکند و میگوید پختم از گرما، بچهها نسبت به چادر و حجاب حس ناخوشایندی پیدا میکنند. همان لحظه وقتی با پدر خانه دعوا میکند و چادرش را برمیدارد و میگوید من از این خانه میروم، مسلما بچه حس ناخوشایندی نسبت به چادر پیدا میکند.

وقتی دختر زیبایی را در یک سریال تلویزیونی میبیند که دختر یک قاچاقچی است و پوشش خوبی ندارد اما زیباست، و میبیند که دختر پاسدار میلرزد و میترسد و خانهاش در محاصره است و چادری است، از چادر بدش میآید. حس بدی در بچهها ایجاد میشود اگر فواحش و بدکارهها را در چادر ببینند. یک مورد دیگر که به بچهها حس بدی نسبت به چادر و حجاب میدهد، این است که پوشیدن مقنعه در مدرسه اجباری باشد، اما بیرون از مدرسه معلمشان را ببینند که شال سرش کرده.